زينب خانوم بهشتيزينب خانوم بهشتي، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

رود منتهي به دريا

فاطمیه

یادمان نرود ...   فاطمیه و سال جدید...                            (   السلام علی الصدیقة الطاهرة   )     حدیث کسا را هر روز بخوانیم،هدیه به حضرت صاحب الامر.
27 اسفند 1392

عید

بوی عید می آید ...                                    سال نو مبارک            ...
27 اسفند 1392

سال تحویل

رینب خانوم گل..دختر بزرگ مامان.. این روزا حسابی شیطون و شیرین زبون شدی گل من. خاطرات رو به خوبی به یاد میاری و با شیرینی ازش صحبت میکنی.خیلی مهربونی،اینو همه میگن. ولی به شدت حس استقلالت هم رشد کرده.. عاشق ظرف شستنی خانوم...منم چهارپایه میذارم زیر پات و شما شروع میکنی برای مدت طولانی به شستن ظرفهایی که قبلا خودم شستم.. امام های اول تا پنجممون رو میشناسی،صلوات رو قشنگ می فرستی،سوره ی توحید رو هم میخونی (البته بیشتر با ضرباهنگ)   عشقت به خواهرت هم که زبانزد خاص و عام است.. خیلی وقته خودت غذا میخوری... کار شخصیه دیگه ...  رو هم با موفقیت داری پشت سر میذاری(الان همه کلیک میکنن روی این گزینه..) ....
27 اسفند 1392

قطعه ای از بهشت

گاهی اوقات خانه مان ارامش یک جنگل رو به دریا در یک روز افتابی دارد... وگاهی...اضطراب و تشنج خانه مان را دریای طوفانی هم ندارد! ان گاه که وقت گریه ی هردو با هم ست میشود...همینطور وقت خواب و رفع خستگی ....وقت خوراک...وقت رفع نیازهای بهداشتی....گاه نیاز به در اغوش کشیده شدن... این اخری از همه سخت تر است..نمی دانی کدام محتاج تر است!! می ترسی به خاطر یکی،دل شیشه ای دیگری را بشکانی...ودوباره گریه.... شاید حتی خودت در شرایط سخت بی خوابی و خستگی باشی..گاها گرسنگی! ودوباره تلاش... دوباره اختراع راه حل برای برگرداندن دوباره ارامش... دوباره ارتباط با خدا و امدادهای غیبی اش و ... وانتظار برای دیدن لبخند و حس رضایت از...
17 اسفند 1392

تجربه

اکنون که جواهر خانوم 30 ماهشه و خانوم  طلا 5  ماهست...   یک تجربه ی خیلی مهم کسب کردم:   اینکه همه چیز با...... حل میشه   واون هم چیزی نیست به جز حوصله!   حوصله-حوصله-حوصله مشق شبم باشد. مادر باید مروارید حوصله را هم به گردنبند مادریش اضافه کند...   وارد بهشت زیر پایمان شویم,دست خالی !!!!! زیورالات می خواهیم برای ورود به بزم خدایی ...     مادریمان مبارکتر ... روز به روز ...
17 اسفند 1392

مادر خوب 4

  در پست قبل گفتيم مادر چگونه می‌تواند  وظایف و تکالیف خودش را بشناسد؟ با قرار گرفتن در جایگاه اصلی خود. اما جایگاه اصلی او چیست؟ اول بايد جایگاهِ زن بودن مادر را بشناسیم و از این نظر، نقش او را در تربیت کودک، بررسی کنیم. بدین منظور، به کتاب "آیین زندگی" نوشته‌ی استاد لطفی‌آذر رجوع می‌کنیم و از مطالبی که ایشان فرموده‌اند، بهره می‌گیریم. می‌دانیم زن، استعداد دارد که فیض وجود را در رحِم خود، حامل شود و به اذن و قدرت خداوند، انسانی را در بطنش بپروراند؛ از همین رو، کارگاه صُنع الهی نام گرفته است. عنصر مهم در این امر، غریزه‌ی جنسی است که ابزارش، رحِم زن و صُلب مرد است. اهمیت صلب و رحم، آنج...
15 اسفند 1392

خانه تكاني

خانه تكاني با وجود بچه ها عجب صفايي دارد!!!!!......معناي تسلسل را به خوبي ميتوان فهميد....بيشتر به خانه تكانيِ خود ادم شبيه است.....ميشود إنسان تكاني!!!!.......و اين به مدد وجود كودكِ در خانه است...يعني اگر نباشد ، فقط گردوخاك خانه تكانده ميشود ....و گردوخاك صبر و حوصله و مدارا و از خود گذشتن ، هرگز....همه چيز دوباره كاري كه نه ، چند بار كاري است....ولي هرچقدر سخت باشد ، به تكاندنِ نفسِ آدمي عجب مي ارزد.......
14 اسفند 1392

نون بيار كباب ببر

حوصله اش از همه ي بازيهايش سر رفته بود 😟....بهش گفتم مياي نون بيار كباب ببر ؟ 😏گفت اره.😋.....شروع كردم شيوه ي بازي رو بهش ياد دادن....اولش اصلا متوجه نميشد بايد چيكار كنه ولي كم كم موتورش راه افتاد😤....حالا ديگه نميذاشت من دستام رو بكشم.😑..اگر هم ميكشيدم جريمم ميكرد ، دستم رو ميگرفت و به ازاي هر بار دست كشيدنم بايد يكي ميزد رو دستم !!!!!!😈 دست اخر ديد خالي نميشه كلا شروع كرد منو زدن انقدر كه از جام پا شدم و از دستش فرار كردم....خلاصه از اون به بعد هروقت ميگه نون بيار كباب ببر ، ميرم تو كار پيچ ديگه كلاً 😇.....
10 اسفند 1392